یادداشت هفته
28 مرداد تجربه ای تکراری
دربارۀ حادثه 28 مرداد از منظرهای مختلفی سخن گفته شده است. برخی آن را از دیدگاه دولت ملی بررسی کرده اند. برخی از زاویه استعمارگری غرب و بویژه آمریکا سخن گفته اند، گروهی بازیهای انگلستان را مهم انگاشته ند و تعدادی تنها از بعد ملی شدن نفت درباره آن سخن گفته اند. برخی دیگر نیز دخالت ارتش را مهم دانسته اند، برخی از منظر حیله گریهای اشرف پهلوی بدان پرداخته اند و برخی نقشه زاهدی را مبنای تحلیلهای خود قرار داده اند و …
این یادداشت می خواهد پایۀ واقع بینانه و عمیقتری را مبنای نگاه خود قرار دهد: …..
یادداشت هفته
28 مرداد تجربه ای تکراری
دربارۀ حادثه 28 مرداد از منظرهای مختلفی سخن گفته شده است. برخی آن را از دیدگاه دولت ملی بررسی کرده اند. برخی از زاویه استعمارگری غرب و بویژه آمریکا سخن گفته اند، گروهی بازیهای انگلستان را مهم انگاشته ند و تعدادی تنها از بعد ملی شدن نفت درباره آن سخن گفته اند. برخی دیگر نیز دخالت ارتش را مهم دانسته اند، برخی از منظر حیله گریهای اشرف پهلوی بدان پرداخته اند و برخی نقشه زاهدی را مبنای تحلیلهای خود قرار داده اند و …
این یادداشت می خواهد پایۀ واقع بینانه و عمیقتری را مبنای نگاه خود قرار دهد:
تردیدی نیست که جریان روشنفکری در مقاطع مختلف تاریخ یکصد و پنجاه سال اخیر تلاش داشته است تا ایفای نقش کند. در تحولات مشروطه کسی نمی تواند نقش روشنفکران را انکار کند. انتشار نشریات مختلف با گرایشهای گوناگون و سرودن اشعار، صدور بیانیه ها و برگزاری اجتماعات و میتینگ ها در کنار نشستهای روشنفکران، یکی از پایه های قیام مشروطیت بوده است. اما این جریان از یک نقیصه مهم رنج می برد و البته بدان واقف نبود و آن فقدان توان بسیج سیاسی political mobilization)) بود. حضور پرقدرت مذهب با رهبریت روحانیت را می توان علت اصلی غفلت از این ناتوانی معرفی کرد. در گذشته و در جریان تحریم تنباکو این توانمندی عرضه شده بود. واقعه رژی اولین تجربه مهم و ملی ایرانیان در جنبشهای اجتماعی بود که به موفقیت مقطعی انجامید. در قیام مشروطیت روحانیت بسیج سیاسی را انجام می داد و در رهبری با روشنفکران همراهی می نمود. نتیجه این تعامل، موفقیت چشمگیر جنبش بود. پیروزی مشروطیت پس از مدت زمانی نه چندان طولانی، به استبداد وابسته دیگری منتهی شد و پهلوی اول بر سر کار آمد. علت این ناکامی، احساس جریان روشنفکری در عدم نیاز به روحانیت و مذهب، و تلاش برای حذف آن بود. بنابراین همین که در کنار زدن پشتوانه اصلی خود توفیق نسبی به دست آورد به سرعت خود نیز حذف شد و در نهایت به دنباله روی استبداد و یا انفعال کامل وادار گردید.
28 مرداد 32 تکرار همان تجربه در ظرف زمانی دیگری بود. جریان روشنفکری در پناه بسیج سیاسی جریان مذهبی بر سر کار آمده بود. یک سال و یک ماه قبل از آن، قیام 30 تیر شکل گرفت. باز هم بسیج سیاسی پشتوانه قدرت ملیون و روشنفکران قرار گرفت و دکتر مصدق دوباره بر سر قدرت آمد. اما در مدت زمان یک ساله بعدی و با خروج شاه از کشور، جریان روشنفکری، روحانیت و مذهب را حذف کرد و خود نیز به سرعت حذف شد: توهم دارا بودن پشتوانه مردمی کار خود را کرده بود و این جریان باز هم به همان سرنوشت گرفتار آمد: یا منزوی شد و یا وابسته به استبداد پهلوی، البته این بار پهلوی دوم.
جریان روشنفکری در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برای بار دیگر داشت همین تجربه را تکرار می کرد. این بار رهبری با تجربه انقلاب اسلامی اجازه نداد. در مقاطع بعدی نیز هرگاه فرصتی یافت همان تلاش را آغاز کرد و البته بارها ناکام ماند. یک لحظه بیندیشیم که اگر در همه این تحولات، جریان روشنفکری در رویکرد خود بازنگری می کرد، چه تحولات بزرگی به نفع ملت مسلمان ایران شکل می گرفت؟